3


در آثار کلامی و تاریخی از تناسخیانِ دیگر ادیان نیز یاد شده است . ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 38ـ44)، به ظرافت و دقت ، فرقه های مختلف تناسخی در هند و انواع آرایشان را بر شمرده است . ابوالفتوح شهرستانی (متوفی 548 یا 549) نیز هرچند نسبت به ابوریحان بیرونی شناخت کمتری از ادیان هند دارد، در الملل و النحل (ج 2، ص 255) اعتقاد به تناسخ را در هندیان شدیدتر از ملل دیگر خوانده است . در کتابهای دیگری چون بیان الادیان ابوالمعالی حسینی علوی (ص 35ـ36) و المُنْیة و الامل مهدی لدین اللّه (ص 17، 72ـ73) و تاریخ ابن خلدون (ج 4، ص 492) نیز به تناسخ نزد هندیان اشاره شده است (نیز رجوع کنید به ابن جوزی ، ص 93؛ شوشتری ، ص 343ـ 344). از دیگر آیینها و گروهها، از حرّانیان ، دیصانیه ، کینونیه ، صیامیه و مزدکیان نام برده اند ( رجوع کنید به ابوحاتم رازی ، 1377 ش ، ص 159؛ بغدادی ، الفرق ، ص 271ـ276؛ اسفراینی ، همانجا؛ شهرستانی ، الملل و النحل ، ج 1، ص 175، 253). شهرستانی ( الملل و النحل ، ج 2، ص 55) اصل و منشأ تناسخ را صابئان حرّانی دانسته است . گفتنی است که وی بعضی حرّانیان را به آگاثاذیمون (عاذیمون ) و هرمس و «سولون جدّ مادری افلاطون » منسوب می کند. حرمت خوردن باقلا که او به حرّانیان نسبت می دهد، احتمالاً نشانه هایی از تأثیر سنّت فیثاغوری را آشکار می سازد.

با رواج فلسفه در جهان اسلام ، اطلاع در بارة یونانیان تناسخی هم در منابع دیده می شود. مثلاً، عبدالقاهر بغدادی ( الفرق ، ص 270ـ271) فیلسوفان را در زمرة تناسخیان پیش از اسلام آورده و به سخنان سقراط و افلاطون در بارة تناسخ اشاره کرده است (نیز رجوع کنید به اسفراینی ، همانجا). در تبصرة العوام * (تألیف اوایل قرن هفتم )، آمده است که «بیشترینِ فلاسفه تناسخی باشند» (ص 8) و نقلِ نفوسِ قدیم به افلاطون نسبت داده شده است (ص 5)؛ این نکته به رغم اغراق آن ، از آن جهت که حاکی از آشنایی مسلمانان با آن سنّت افلاطونی و نوافلاطونی است که بعدها به دست سهروردی و ملاصدرا با حکمت شرق پیوند می یابد و حکمت خالده را به وجود می آورد، اهمیت بسیار دارد ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

در هر حال ، شیوع این اندیشه در جهان اسلام تا حدی بوده است که شهرستانی در عبارتی مشهور اظهار کرده است که هیچ آیینی نیست که تناسخ در آن پایگاه محکمی نداشته باشد ( الملل و النحل ، ج 2، ص 255). همین سخن را کسان دیگری هم با عبارات دیگر آورده اند، مثلاً عبدالعزیز نسفی ، صوفی قرن هفتم ، که در کتاب الانسان الکامل (ص 408) می گوید: «بیشتر اهل عالم بر طریق تناسخ بوده اند و هستند». سخن نویسندة تبصرة العوام (ص 87) مبالغه ای پرمعنا را نشان می دهد: «جملة فلاسفه و مجوس و یهود و نصاری و صابیان به تناسخ گویند و در فرق اسلام بیشتر ایشان در اعتقاد تناسخی باشند» (نیز رجوع کنید به هجویری ، ص 337).

در کلام . با نظر به کتابهای کلامی موجود، معلوم می شود که بحث تناسخ در میان متکلمان اولیه ، یعنی معتزلیان متقدم ، در شمار مباحث جدّی درون کلامی مطرح نبوده و بعدها با رواج و قدرت گرفتن این عقیده بتدریج آرای تناسخیه مورد بحث قرار گرفته است ، تا جایی که سرانجام در هر کتاب کلامی ، فصلی به رد تناسخ اختصاص یافته است . هرچند، حسن بن موسی نوبختی (متوفی بین 300 تا 310) که مؤلف فرق الشیعه ، نخستین منبع مهم ما در بارة غلات تناسخی ، است خود کتابی در رد تناسخیه داشته (ابن ندیم ، ص 225؛ نجاشی ، ص 64) و به ابوعلی جُبّائی (متوفی 303)، متکلم معتزلی ، و ابوالحسن اشعری (متوفی 334) کتابی در این باره نسبت داده اند ( رجوع کنید به مسعودی ، ص 396؛ برای نمونه هایی از کتابهای مربوط به تناسخ رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج 1، ص 67ـ 68، ج 4، ص 175، 364، ج 10، ص 184، 191، ج 11، ص 6، 157، ج 24، ص 14، ج 25، ص 57).

تناسخ عمدتاً در بحث از آلام (رنجها؛ رجوع کنید به لذت و اَلَم * ) مطرح شده است . معتقدان به تناسخ ، همانند معتزله و به خلاف اشاعره ، جزو گروهی قرار می گیرند که به حسن و قبح عقلی در مورد آلام معتقدند. اما مشخصة رأی ایشان آن است که رنجها را منحصراً وقتی خوب می دانند که فرد سزاوار آن باشد. از همین جاست که مشاهدة رنج کودکان و جانوران بی گناه دلیلی شده است تا این رنج را کیفر گناهان گذشتة آنان در بدنی دیگر بشمرند (بغدادی ، اصول الدین ، ص 241؛ علم الهدی ، 1408، ص 180؛ ابن حزم ، الفصل ، ج 1، ص 168؛ طوسی ، تمهیدالاصول ، ص 233؛ همو، الاقتصاد ، ص 83، 87؛ امام الحرمین ، ص 274، 279؛ ابن جوزی ، همانجا؛ علامه حلّی ، 1371 ش ، ص 356).

مطابق موضع اشاعره از آنجا که اصولاً تعیین عقلانی حسن و قبح امور پذیرفته نیست ، خودبخود نتایج مترتب بر چنین عقیده ای نفی می شود ( رجوع کنید به بغدادی ، همانجا؛ امام الحرمین ، ص 286؛ شهرستانی ، نهایة الاقدام ، ص 371؛ یافعی ، ص 99). همچنانکه ابن حزم ظاهری هم در محاجه با اهل تناسخ به مخدوش بودن مبنای آنان ، که همان مبنای معتزله است ، اشاره می کند و می گوید بر مبنای خود آنان ، خدایی که عادل و حکیم و رحیم باشد اصلاً موجودی نمی آفریند که در معرض معصیت قرار بگیرد و نیازی به عذاب کردنش باشد (ابن حزم ، الفِصَل ، ج 1، ص 169).
J