6
دلیل عقلی رد تناسخ چیست ؟ تناسخ بر چند قسم است؟
ارسال توسط matin در 29/9/1385.
|
در این باره توجه به چند نکته لازم است: الف) اولاً تناسخ دارای اقسامی است مانند: 1- ملکی، 2- ملکوتی. تناسخ ملکی نیز بر دو گونه است: الف) تناسخ نزولی،ب) تناسخ صعودی. لیکن شما مقصود خود را از تناسخ بیان نکرده و معلوم نساختهاید که کدام یک از آنها مورد سؤال شمااست. ب ) در میان فلاسفه اسلامی و غربی براهینی بر استماله تناسخ ذکر گردیده که برخی از آنها نافی همه گونههایتناسخ است و بعضی دیگر صرفا تناسخ نزولی یا صعودی را انکار کرده است. ج ) ابطال تناسخ براساس اختلاف مبانی فیلسوفان در بحث حدوث و قدم و کیفیت ارتباط روح با بدن، متفاوتاست. د ) فیلسوفان مشائی که قائل به حدوث نفس بوده و رابطه آن را با بدن، رابطه قابل و مقبول میدانند،میگویند:1- با رسیدن بدن به مزاج مناسب، نفسی حادث میشود و به بدن تعلق میگیرد.2- اگر نفس دیگری که در اثر مرگ بدن خود را رها کرده است، بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد، لازم میآید که دو نفس به یک بدنتعلق پذیرد.3- چنین چیزی محال است؛ زیرا هر کس با علم حضوری یگانگی خود را شهود میکند. ه ) ملاصدرا نیز با تکیه بر جوهری و اعتقاد به «جهانیة الحدوث و روحانیة البقاء» بودن نفس، چنین استدلالمیکند:1- تعلق نفس به بدن یک تعلق ذاتی و ترکیب آن دو؛ ترکیب اتحادی و طبیعی است نه انضمامی و صناعی.2- جوهر نفس و بدن با یکدیگر در حرکت و سیلاناند؛ یعنی، در آغاز پیدایش نسبت به کمالات خود بالقوهاند و رو به سوی کمال و فعلیتدارند.3- تا زمانی که نفس به بدن عنصری تعلق دارد، درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن خاص او است.4- هر نفسی در مدت حیات دنیویاش با افعال و اعمال خود به فعلیت میرسد. ازاینرو سقوط آن به حد قوه محض محال است.5- اگر نفس پس از مفارقت از بدن بخواهد به بدن دیگری در مرتبه جنینی و مثل آن تعلق بگیرد، ناگزیر بدن در مرتبه قوه و نفس در مرتبه فعلیتخواهد بود.6- چون ترکیب نفس و بدن اتحادی و طبیعی است، نه انضمامی (یعنی هر دو به یک وجود موجودند) ترکیب بین دو موجود بالقوه و بالفعل محالاست، (اسفار، ج 9، ص 2). و ) جان هیک میگوید: اگر رابطه وضع کنونی با کودکی خود را در نظر بگیریم، تنها معیاری که میتواند به وحدت مادر سنین کنونی و کودکی حکم کند، خصوصیات جسمانی و روانشناختی ما نیست. زیرا این دو چنان تحول یافتهاندکه دیگر نمیتوان به وحدت شخص حکم کرد؛ بلکه تنها خاطرههای کمرنگی که من از کودکی خود دارم، ما را به همپیوند میدهد. سؤال این است که در نظریه تناسخ به چه ملاکی میتوان گفت که فرد کنونی همان فردی است که مثلاًپانصد سال پیش میزیسته است و کسی راجع به او اطلاع یا خاطرهای ندارد. اگر ملاک استمرار خاطره باشد، در اکثر قریب به اتفاق، فرد هیچ خاطرهای از زندگی گذشته خود ندارد. اگر ملاکاستمرار جسمانی است؛ باز در نظریه تناسخ مصداقی ندارد، زیرا در این نظریه گفته شده [است] که فرد گاهی به عنوانمرد، گاهی به عنوان زن و گاهی در نوع بشری و گاه در نوع دیگری چون یک حیوان به دنیا میآید. تنها ملاکی که میتوان در این باره فرض کرد، گرایشهای روانشناختی است. ادعا میشود که فرد «ب» که تناسخیافته «الف» است، همان ویژگیهای روانشناختی را دارد که «الف» داشته است. اگر «الف» مغرور بوده است «ب» نیزمغرور است و اگر «الف» در طی زندگی گذشته خود به هنرمندی بزرگ تبدیل شده است، «ب» زندگی خویش را باگرایش شدید هنری آغاز میکند و... . اما باید توجه داشت که در دو فرد معاصر که ویژگیهای مشابهی دارند، نمیتوانآنها را «یک فرد» نامید. پس در مورد بحث ما که دو فرد هم زمان نیستند، این شباهت باید در اغلب موارد چنان عام وگسترده باشد که بتوان برای آن مصادیق مختلف و متعددی برشمرد، چرا که ممکن است «الف» و «ب» متعلق به نژادهاو انواع و محصول تمدنها، سرزمینها و دورههای تاریخی مختلفی باشند؛ ولی چنین شباهتهای عامی به خودیخود هرگز موجب نمیشوند که ما این دو فرد را شخص واحدی بدانیم، (جان هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهرام راد، ص 276 -269). ز ) این که تصور کردهاید با تناسخ فرصت بیشتری به انسان داده میشود تا از خواب غفلت به درآید و به ساختنخویش و پویش راه کمال همت میگمارد، تصوری نادرست است؛ زیرا:1- خداوند همه ابزارها و لوازم هدایت و رشد و کمال را برای انسان در طول حیات دنیاییاش به او عنایت فرموده و فرصت کافی را به او عطاکرده است.2- انسان با افعال و کردار خویش، ملکات نفسانی خود را میسازد و پس از آن که چیزی در انسان ملکه دانسته شد و شخصیت ماندگار و جاودانآدمی را ساخت، دیگر در آن تغییر و تبدیلی راه ندارد. از همینرو حتی قائلین به تناسخ میگویند: انسان بداخلاق، ملکه کژخلقی را بر اثراعمال پیشین با خود به کالبد جدید میآورد و آدم خوشخوی نیز خلق نیکو را در پرتو اعمال گذشته به ارمغان میآورد. بنابراین تناسخ فرصتیدوباره برای خودسازی نیست، بلکه تجلی دوباره ملکات را شمه پیشین در کالبدی نوین است.3- نه تنها تناسخ هیچ تأثیری در دگرگونی آدمی ندارد؛ بلکه قرآن مجید به صراحت میفرماید: اگر بعد از تحقق قیامت نیز مجرمان غافل را به دنیابازگردانیم، دگربار به اعمال زشت و نادرست روی میآورند. در سوره انعام (آیه 27 - 28) چنین آمده است: ولوتری اذوقفوا علیالنار فقالوا یا لیتنا نردّ ولا نکذّب بایات ربّنا و نکون من المؤمنین* بل بدالهم ما کانوا یخفون من قبل ولو رد والعادوا لما نهواعنه وانهم لکاذبون ؛ و اگر حال آنها را آن گاه که بر آتش دوزخ بازشان دارند بنگری، خواهی دید که میگویند: ای کاش به دنیابازگردانده میشدیم تا دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نکنیم و از مؤمنان باشیم* آری آنچه را که مخفی میداشتند اکنون برایشان آشکارشد! واگر بار دیگر به دنیا بازگردانده شوند، همان اعمال زشتی که از آن نهی شدهاند را تکرار خواهند کرد و هر آینه آناندروغگویانند{M». برای آگاهی بیشتر ر.ک: حیات جاودانه، امیر دیوانی.{J